اللهم عجل لولیک الفرج

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مدیریت» ثبت شده است

دختر خیلی زیبا در اتاق مدیر دولتی!

حجة الاسلام والمسلمین قرائتی (حفظه الله): من در اتاق یک رئیسی رفتم، کار داشتم. تا در را باز کردم دیدم یک خانمی، خیلی خوشگل است. اوه… چه زیبایی!
داخل اتاق رئیس رفتم, گفتم: شما با این خانم محرم هستی؟ گفت: نه! گفتم: چطور با یک دختر به این زیبایی تو در یک اتاق هستی و در هم بسته است.
گفت: آخر ما حزب اللهی هستیم.
گفتم: خوشا به حالت که اینقدر به خودت خاطرت جمع است. حضرت امیر به زن‌های جوان سلام نمی‌کرد. گفتند: یا علی رسول خدا سلام می‌کند تو چرا سلام نمی‌کنی؟ گفت: رسول خدا سی سال از من بزرگتر بود. من سی سال جوان هستم. می‌ترسم به یک زن جوان سلام کنم یک جواب گرمی به من بدهد، دل علی بلرزد. گفتم: دل علی می‌لرزد، تو خاطرت جمع است.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
هادی استادی

حکایت جنگل ما

 مورچه هر روز صبح زود سر کار می‌رفت و بلافاصله کارش رو شروع می‌کرد. با خوشحالی به میزان زیادی تولید می‌کرد.

 رئیسش که یک شیر بود، از این که می‌دید مورچه می‌تواند بدون سرپرستی بدین گونه کار کند، بسیار متعجب بود. بنابراین فکر کرد که اگر مورچه می‌تواند بدون هیچ گونه سرپرستی بدین گونه تولید کند، پس با داشتن یک سرپرست حتما میزان تولیدش بسیار بالاتر خواهد رفت. او بدین منظور سوسکی را که تجربه بسیار زیادی در سرپرستیداشت و به نوشتن گزارشات عالی شهره بود، استخدام کرد. اولین تصمیم سوسک راه اندازی دستگاه ثبت ورود و خروج بود. او همچنین برای نوشتن و تایپ گزارشاتش به کمک یک منشی نیاز داشت. عنکبوت هم مدیریت بایگانی و تماس‌های تلفنی را بر عهده گرفت.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
هادی استادی